ارتباط 15
خودخواهی و دیگر خواهی
یک بام و دو هوا !!!
روزی مردی به اتاقی وارد شد و دید
درست در وسط اتاق یک میز گرد بود که روی آن یک ظرف غذا بود؛
آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد.
اما افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر و مریض حال بودند.
به نظرقحطی زده می آمدند. آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند.
اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود،
نمی توانستند قاشق را در دهان خود فرو ببرند.
مرد با دیدن صحنه از بدبختی و عذاب آنها غمگین شد.
بعد از آن مرد به اتاق دیگری وارد شد .
آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود. یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن، که دهان مرد را آب انداخت.
اما افراد دور میز، قوی و تپل بودند و دائماً می خندیدند.
با اینکه مثل جای قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند!!!
مرد با تعجب با خود گفت "این تفاوت را نمی فهمم!"
پاسخ ساده است :
"افراد اتاق دوم آموخته بودند به یکدیگر غذا بدهند و فقط به فکر خود نباشند"
" نحوه ارتباط ما با جهان اطراف ، آن را متفاوت می سازد"