چند خط کتاب
چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۴:۲۸ ب.ظ
... برادلی گفت : هیچ هم کتک نخوردم ، کتک شان زدم ! تازه ... برای یکی شان ، دو تا بادمجان کاشتم و برای یکی دیگر هم سه تا!
کلودیا گفت : هرکس فقط دو تا چشم دارد ، جنابعالی چطوری سه تا بادمجان کاشتی ؟
برادلی گفت :ساکت شو ! وگرنه چهارتا هم تو صورت تو می کارم.
کلودیا شانه اش را بالا انداخت و از اتاق بیرون رفت . برادلی از روی تختخوابش بلند شد و به آشپزخانه رفت. مادرش داشت بیسکوییت درست می کرد . برادلی قاشق شکلاتی را لیسید.
مادرش گفت : اسم پسرهایی که اینجوری لت و پارت کردند چیه؟ می خواهم به مدیرت تلفن کنم.
برادلی کمی فکر کرد و گفت : اسم شان را نمی دانم .
...