آموزش و توسعه مهارتهای اجتماعی

برقراری ارتباط یک مهارت است - 09370150244

آموزش و توسعه مهارتهای اجتماعی

برقراری ارتباط یک مهارت است - 09370150244

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتابخوانی» ثبت شده است

۲۷شهریور

کتابخوانی والدین

آتما (میثم لسانی)
۱۵مرداد

سلسله جلسات آگاهی در سکوت

آتما (میثم لسانی)
۱۲تیر

طرح درس هر کتاب یک مهارت ( هیولای رنگها)

طرح درس هرکتاب یک مهارت ساینا خامنه هیولای رنگها

آتما (میثم لسانی)
۰۴تیر

...

تقریباً هر کسی الگوی اعتیاد گونه خاص خود را دارد. هر واکنش انعکاسی به استرس و اضطراب چه آگاهانه باشد چه ناخودآگاه ، شکلی از اعتیاد است.

البته اصلی ترین انگیزه هر اعتیادی این است که به فرد کمک کند تا احساسی که فرد قبلا احساس می کرده است را دیگر احساس نکند . در هم شکستن سلطه اعتیاد مستلزم این است که دردی را که اعتیاد در برابر آن از ما دفاع می کند را احساس یا تجربه کنیم .بنابراین تعجبی ندارد که الگوهای اعتیادگونه ای که قدرت ماندگاری دارند ، تبدیل به مکانیسم های دفاعی لحظه ای و گذرا در مقابل ضعف های آغازین شوند.

...

آتما (میثم لسانی)
۲۸ارديبهشت

...

به نظرم آمد شوخی احتمالاً بهترین روش برای دادن خبر به اوست . " فیلم وقتی هری سالی را دید یادته ؟ اون جاش بود که بیلی کریستال گفت : نگران نباش ، غده اش از این بیست و چهار ساعته هاست ...؟ "

رنگ به صورتش نماند ." غده ؟ سرطان؟ سرطان داری؟ " 

" از این سرطان کوچیک هاست ! تیروئید . ولی دکتر گفت آدم اگر قراره سرطان بگیره ، این نوع خوبش رو بگیره بهتره "

گیج شده بود ."سرطان خوب؟ چی می گی"

زور زدم تا توضیح بدهم ، اما چیزی از دهنم در نمی آمد. به چشم هایش نگاه کردم ف دیدم ترسیده ...

...

آتما (میثم لسانی)
۱۶ارديبهشت

بزرگسالان همیشه به دوش بچه‌های باهوش بار اضافی می‌گذارند، دقیقا به علت اینکه تصور می‌کنند از پسش برمی‌آید. این‌جور بچه‌ها از سنگینی وظایف از پا درمی‌آیند و رفته‌رفته آن صداقت و مهارتی را که دارند از دست می‌دهند. این بچه‌ها وقتی با چنین برخوردی روبرو می‌شوند، کم‌کم به درون لاکی می‌خزند و همه چیز را درون خود نگه می‌دارند. وقت و کوشش زیادی لازم است تا بتوان آن‌ها را از لاک خود درآورد. قلب کودکان انعطاف‌پذیر است، اما وقتی شکل گرفت، دیگر مشکل بتوان آن را به صورت اول درآورد. در بیشتر موارد محال است.

 

آتما (میثم لسانی)
۱۴ارديبهشت

...کلمه هایی هست که زندگی آدم رو آماده ی شنیدن شان نمی کند ؛ کلمه هایی مثل "سرطان داری"

بچه که بودم، مریضی این و آن به گوشم می خورد؛ چون دوستان خانوادگی و قوم و خویش زیاد مبتلا می شدند . بزرگترها به پچ پچ از آن حرف می زدند و هرچه هم آهسته تر حرف می زدند ، من گوشهایم را تیزتر می کردم .

 متوجه شده بودم که به جای اسم بردن از غده های سرطانی زنهای فامیل اسم میوه ها را می آورند و در توصیف غده های سرطانی مردها از اصطلاحات ورزشی استفاده می کنند ...

اما سرطان بیماری دیگران بود ، بیماری پیرها، بیماری آدمهای همیشه مریض بود! من سی و هفت سالم بود و وضع سلامتم خوب بود به همین خاطر آن روز عصر ...

آتما (میثم لسانی)
۱۰ارديبهشت

... برادلی گفت : هیچ هم کتک نخوردم ، کتک شان زدم ! تازه ... برای یکی شان ، دو تا بادمجان کاشتم و برای یکی دیگر هم سه تا!

کلودیا گفت : هرکس فقط دو تا چشم دارد ، جنابعالی چطوری سه تا بادمجان کاشتی ؟

برادلی گفت :ساکت شو ! وگرنه چهارتا هم تو صورت تو می کارم.

کلودیا شانه اش را بالا انداخت و از اتاق بیرون رفت . برادلی از روی تختخوابش بلند شد و به آشپزخانه رفت. مادرش داشت بیسکوییت درست می کرد . برادلی قاشق شکلاتی را لیسید.

مادرش گفت : اسم پسرهایی که اینجوری لت و پارت کردند چیه؟ می خواهم به مدیرت تلفن کنم.

برادلی کمی فکر کرد و گفت : اسم شان را نمی دانم .

...

آتما (میثم لسانی)